نادیا در سال ۱۳۵۹ شمسی، در هرات در غرب افغانستان به دنیا آمد.
او از پانزده سالگی به سرودن شعر آغاز کرد، اما آغاز شاعری او، مصادف بود با اشغال شهر هرات توسط گروه بنیادگرای طالبان.
طالبان، هر گونه فعالیت اجتماعی، فرهنگی، آموزشی و سیاسی زنان و دختران افغان را ممنوع کرده بودند. نادیای نوجوان نیز، سالهای پر تب و تاب نوجوانی خود را در زیر سایه حاکمیت تندروهای طالبان گذراند.
او در آن سالها که زنان بدون داشتن محرم، حق بیرون رفتن از خانه را نداشتند، در خانه به طور خصوصی درس میخواند و در جلسات خصوصی و مخفیانه ادبی هرات شرکت میکرد.
ازدواج او با یکی از کارمندان دانشکده ادبیات دانشگاه هرات، سرفصل سرد زندگی او بود.
شوهر نادیا، او را از شرکت در جلسات مشاعره و نقد ادبی که در انجمن ادبی هرات برگزار میشد باز میداشت.
این شاعر جوان، سرانجام در پنجم نوامبر سال ۲۰۰۵ میلادی، در هرات به قتل رسید.
علت مرگش، ضرب و شتم توسط شوهرش اعلام شد.
وبگاه فارسی بی بی سی به نقل از پلیس هرات گزارش داد که آثار ضرب و جرح در جسد خانم انجمن مشهود بودهاست.
پلیس همچنین گفت که شوهر خانم انجمن، در بازجوییهای اولیه، به ضرب و شتم همسرش اعتراف کردهاست.
برخی از نویسندگان و شاعران افغان در هرات، معتقد بودند که خانم انجمن، دست بالایی در غزلسرایی داشت و میتوانست یکی از زنان سرآمد شاعر در افغانستان باشد.
نادیا انجمن سوار بر کشتی تقدیر، از شب، درد، مرگ سخن گفت، و در سرزمین اندیشه و تفکر در میان جنگلهای انبوه خیال با واژههای شعر زندگی کرد و در گلواژههای شعرش تجربه خصوصیاش را به تجربه همگانی و عمومی بدل کرد. تا اینکه مرگ با چهره قهار در هیئت مردی ترنج نارسیده اش را به زیر افگند. اما غافل از اینکه سخنش بر روی لوح زمان نشانه میماند.
نادیا انجمن هم همانند شاعران بزرگ زبان و ادبیات دری به تکرار از شب و تنهایی و از مرگ سخن گفته است و در شعری هم همانند شاعران بزرگ زبان و ادبیات دری به تکرار از شب و تنهایی و از مرگ سخن گفته است و در شعری هم همانند فروغ فرخزاد و پروین اعتصامی مرگ زودرس خود را پیشبینی نموده:
مپرس عشق که الهامبخش چامه توست
به یاد مرگ بود حرف عاشقانه من
نادیا انجمن را میتوان شاعر شب خواند. واژه شب در شعر نادیا انجمن مانند اشعار فروغ فرخزاد بسامد زیاد دارد. اما شاعر از شب متنفر است و این تنفر همواره او را تعقیب میکند و شب مانند سایه دنبال اوست و او نمیخواهد به شب سلام کند
به روی صبح بخند
به روی شب در بند
اما وقتی صبح از راه میرسد، قیل و قال روزانه شاعر را بیقرار میسازد، دوباره ,آرزوی خلوت شبانه را میکند. هرچند به ظاهر شاعر از شب و تاریکی بیزار است، اما در واقع به نظر میرسد که روح شاعر در شب احساس راحتی میکند.
صبحها دلم چه بیقرار
هوای خلوت شبانه میکند
نادیا انجمن همانگونه که در آغاز گفته شد شاعر شب است و شب که رمز تنهایی و رمز سایه است، همواره دنبال شاعر است. و مرغ بی بال و پر شاعر در شب آهنگ پریدن میکند و در تاریکی و تنهایی شب دل خود را مأمن واژههای بقا تصور میکند و به خاطر درهم شکستن حلقههای پولادین غمکده مایه جان از شعرش کمک میگیرد و واژهها را به رقص دعوت میکند.
شب که میرسد
شاخه خیال دل جوانه میزند
بیخبر ز خویش
رو به آسمان
پرواز بیکرانه میکند.
و یا در این شعر شاعر خود را عاشق شب معرفی میکند، که در تاریکی شب گل واژه خیال در اقلیم اندیشه شاعر به پایکوبی بر میخیزد و از ساقی رویایی شب جامها بر میدارد،
باز تنها منم و جلوه زیبایی شب
باز عاشق شدهام عاشق تنهایی شب
باز مردم خوابیده و من مست خیال
جامها بردهام از ساقی رویایی شب
گاهی هم نادیا انجمن در دل شب با افکارش درگیر است، که این درگیری در نیمه شب همانند محفل خصوصی گژدمهایی است که در انتخاب زهری به مطلب نمیرسند. اما شاعر میداند که زمان در گذر است به آینده باورمند میشود.
آن شب …
در محفل خصوصی گژدمها
یک بحث داغ و تلخ
دیری ادامه یافت
موضوع «زرق زهر به اندامهای علم!»
در انتخاب سم
سامان نمیگرفت و به مطلب نمیرسید
ناگاه از آن میان
یک تن که بود زشتتر از اصل نسل خویش
چون تیغ بر گشاد زبان
گفت این چنین
شب در گذشتن است و حال درنگ نیست
تا چشمهای طعمه بخوابند
خیزند و نیشگاه بجویید
میراث مانده بر من
یک شیشه از حلائل چندین هزار ساله جدم
ایثار گرمم…
شاعر شیفته شب است، که همواره خاطرات شبهای گذشته را در ذهن دارد، که در حقیقت پرشورترین نغمه موسیقی روح بزرگ در شب با جان شاعر سر دمساز شدن دارد و آهنگ هستی با واژههای رنگین در اقلیم خیال شاعر در شب افسونگری قافیهها را میآراید و شاعر از تنگنای پیکرهاش بیرون آمده با خامه و کاغذ خلوت میکند:
دیشب لب من زمزمه باز شدن داشت
تار دلم آهنگ در آواز شدن داشت
پر شورترین نغمه موسیقی هستی
در گوش شکوتم هوس ساز شدن داشت
یک روح بزرگ آمده بود از دل دریا
با خشکی جانم سر دمساز شدن داشت
از تنگی این پیکره بیرون شده بودم
هستی فراخم سر آغاز شدن داشت
یک قدرت پنهان شده در ذات زبانم
افسونگری قافیه پرداز شدن داشت
بس واژه رنگین که در اقلیم خیالم
بگشوده پر و میل بپرواز شدن داشت
با کاغذ و با خامه چه خوش جشن گرفتم
دیشب که لبم زمزمه باز شدن داشت
موضوع دیگری که در اشعار نادیا انجمن قابل تأمل است این است که انگار شاعر از فضایی که تحت عنوان «نظم» در جامعه مطرح بوده، بیزار است و میخواهد آن فضا را درهم بپاشد، در حقیقت درهم شکستاندن آن جو اخلاقی به نظر افراد جامعه بینظمی و درهم و برهمی است، اما نادیا انجمن باور دارد که اگر درهم پاشیدن آن فضا درهم و برهمی است، بناءً با آن درهم و برهمی باید خوش بود و قاعده بینظمی را اصول بساط زندگی باید قرار داد.
چنانچه در شعر «درهم و برهم» چنین میسراید:
نظم میا به کار من، درهم و برهمی خوشم
گمشده در میان خود، با غم و بی غمی خوشم
با غم و بی غمی خوشم وقتی که آب میکشم
گه لب بحر تشنهام گاه به غم نمیخوشم
تیت و پرک شدن خوشم روی بساط زندگی
این سر من شراره پر، آن سر در یمی خوشم
جلوه مزن به پا و سر، جمع مکن، به هم مچین
پشت سلیقه کی روم من که به درهمی خوشم
در خم و پیچ انحنا کس ننماید از صدا
اوج هنر شنو ز من نغمه که در خمی خوشم
قاعده را به هم شکن، درهمیام بهم مزن
شود مرا به غم مزن، درهم و برهمی خوشم
نمونه ای دیگر ازاشعار نادیا انجمن
نیست شوقی که زبان باز کنم، از چه بخوانم؟
من که منفور زمانم، چه بخوانم چه نخوانم
چه بگویم سخن از شهد، که زهر است به کامم
وای از مشت ستمگر که بکوبیده دهانم
نیست غمخوار مرا در همه دنیا که بنازم
چه بگریم، چه بخندم، چه بمیرم، چه بمانم
من و این کنج اسارت، غم ناکامی و حسرت
که عبث زادهام و مهر بباید به دهانم
دانم ای دل که بهاران بود و موسم عشرت
من پربسته چه سازم که پریدن نتوانم
گرچه دیری است خموشم، نرود نغمه ز یادم
زان که هر لحظه به نجوا سخن از دل برهانم
یاد آن روز گرامی که قفس را بشکافم
سر برون آرم از این عزلت و مستانه بخوانم
من نه آن بید ضعیفم که ز هر باد بلرزم
دخت افغانم و برجاست که دایم به فغانم
سلام دوست عزیز ! مرسی بابت این مطلب.واسه من که جالب بود اشعار زیبایی هم داره بالاخص این دوتای آخری. اگه کتابی هست معرفی کنید تا بیشتر با اشعارش آشنا شیم.
سلام
متاسفانه کتابی از ایشون من پیدا نکردم. سایتی هم بود که اکثر شعرهای ایشون رو داشت ولی اون سایت هم حذف شده! و فقط بعضی از شعرای ایشون تو بعضی از وبلاگا وجود داره!
ممنون